آدرینا آدرینا ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

دختر زیباروی خورشید

معجزه زندگیم

69.gif

 

 

این وبلاگ رو به بی نظیرترین هدیه خداوند, به معجزه زندگیم, به دختر قشنگم آدرینا تقدیم میکنم.

فرشتـه کوچک من آدرینا روز پنج شنبه ٣٠ مرداد سال ٩٢ ساعت ٩:٥٥ در بیمارسـتان کسـری قــدم به دنیـا گذاشت و دنیای زنانه منو مادرانه کرد.وحالا هرلحظه تلاش میکنه تادنیای مادرانه منو کودکانه کنه .

totalgifs.com barrinhas gif gif line10.gif

معبودمن! تورو شکر میکنم که این نعمت بی نظیر را به من هدیه کردی.   

                                                

پـــروردگار بی همتــای من! دختــرم رو درکمال سلامـت و آرامش حفظ کـن و در تمــام لحظه های زنــدگیش یار و همدمش باش .

                                                                                                                       

آفریدگار مهربان من! به دخترم عمر طولانی و باعزت عطاکن و نگذار حتی برای لحظه ای از این عمر رو در غم و درد بگذرونه.

 

 

خرداد ٩٥

خرداد ميگم در دستشويي چرا قفل كردي  ميگه اخه تو قفل كردي ميخوام منم قفل كنم تنها باشم تو نياي  ميگم چرا نيام  ميگه اخه شلوار پام نيست  ميگم من مامانم  اما تو هنوز كوچيكي شايد نتوني در باز كني  گفتم قانع شد    موقع غذا خوردن اومده عروسك اورده غذا بده  ميگه مامان شدم  بعد برد ني ني شو خوابوند  دوباره رفت دتشويي ميگه تورنيازمسخوام در قفل كنم  ميگم نميتوني  ميگه من مامان شدم ميتونم تو برو 😐 موقع بازي ميگه باهام اگه ماشين بازي نكني ناراحت ميشم  ميرم اتاق گريه ميكنم 🙄😳😐 شبا گاهي خيلي اب ميخوري قبل خواب  بهت ميگم الان اب خوردي  ميگي...
15 مرداد 1395

ارديبهشت ٩٥

ارديبهشت امروز ٥  موقع شستن ظرف ليوان شكست  گفتم مواظب باش دستت نبره گفتي فكر كنم ديم بريد بعد گريه كمي كردي  وقتي ديدم انگشتت خون مياد با چسب زخم بستيم وقتي خواستم خودم برم بشورم گفت اخه ليوان شكسته دست تو هم مثل آدا ميشكنه 😂 ٨ گفتي مامان اين برنامه رو خيلي دوست دارم و ابراز علاقه كردي به يه برنامه كودك 😍😍 شعر پليس داري يادت ميگيري  ٢٢  ابميوه ميخواستي منم چون شير نخوري گفتم نميدم بعد بهم گفتي نميخوام بخورم ميخوام روش بخونم😳🤓 بعد سي ثانيه نگاه كردي و گفتي خوندم 😳 ميخوايم بريم بيرون ميكن  با دمپايي  نيا  ميگي بابا هم ميره بيرون  منم ميخوام 😐 وقتي اتفاقي برام ميافته ...
15 مرداد 1395

فروردين ٩٥

فروردين  شروعش با سفر شروع شد  يه چمدون ٢٢ كيلويي فقط براي تو شد 🤔😂 شب ساعت سه راه افتاديم  شما هم مثل هميشه همكاري كردي و زود بيدار شدي و آماده شدي  تو فرودگاه حسابي بازي ميكردي اينگار نه اينگار ساعت ٤صبحه 🙄😳😳😳 موقع رفتن پوشك كردم  اما تو هميشه جيشت ميگفتي و من خوشحال بودم هرچند چند ماه قبل از پوشكًگرفتم اما تو سفر خودم نگران بودم ميخواستم مشكلي نباشه و تو هم اذيتت نشي و حس بد نگيري اما تا برسيم پاريس يعني حدود ١٢ ساعتي كه راه داشتيم چه فرودگاه چه تو هواپيما ميگفتي نياز به دستشويي داري و پوشكت خشك بود 😍😍  عاشق هواپيما شده بودي و خيلي دوست داشتي  حتي موقع بلند شدن و نشستن خيلي اروم بودي ...
15 مرداد 1395

بهمن ٩٤

١٤ بهمن مامان هاپو و مامان ني ني رو ميپرسيد كلمه ميخوام ياد گرفتي مثلا ديگه نميكي اب ميگي ادا اب ميخواد  يا هر چي ديگه كه بخواي ميگي ميخواد  ياد گرفتي كلمه لطفا قبل از بدش بياري  مثلا گوشي مامان ادا رو لفن بدش  تو خونه بازي مستقلي و بازي ميكني اما بچه ها رو هم الكي ميزني اصلا هركي بهت نزديك بش يهو ميزني 😕 كلمه نوشابه رو ديگه دوبايا تلفظ نميكني و ميگي نوشابا 😁 به تخم مرغ دومايا ميگي به تخمه بوم بوم ميگي    كباب و ماست برنج خيلي دوست داري  تو غذا كاملا اظهار نظر ميكني و ميگي چي دوس داري و چي دوست نداري  مثلا ميگي ادا عدس پلو دوست نداره وقتي گرسنه باشي ميگي برنج و ماست داريم ادا غذا ميخواد 😂&nb...
15 مرداد 1395

27 ماهگي آبان ٩٤

  به خاله سارا ادام بادام ميگي  گاهي ما رو به اسم صدا ميكني و كامل هم ميگي حسن و نسرين ديگه انس و ننيس نميگي اما اگه بخوابي مامان و بابا اولش بگي نميتوني اسم كامل بگي  كاملا حرف ميزني و جمله ميگي  الان ديگه رنگها رو كاملا بلدي و قهوه اي و قرمز و هم درست ميگي  حرف گوش كن و منطقي هستي  ظرف ميشوري و كلا از كار كردن لذت ميبري.  عاشق صحبت كردن با تلفن هستي هركي  زنگ بزنه ميپرسي كي بود و اسم كسايي كه ميشناسي ميگي و گاهي هم اصرار داري صحبت كني  اما تلفن هركي زنگ بخوره جواب نميدي و براي صاحب تلفن ميبري  تقريبا اگه هوا خوب باشه پارك ميري از بازي تو پارك خيلي لذت ميبري اما گا...
8 آذر 1394

25 ماهگی شهریور 94

این روزها حسابی بزرگ شدی و حرف گوش کن و فهمیده  وقتی برای کاری که میخوام منع کنم  اگه دلیل قانع کننده  داشته باشم دیگه انجام نمیدی  حسابی مستقل شدی برای بیرون رفتن حسابی ذوق میکنی و خودت کارهاتو انجام میدی لباس انتخاب میکنی و کفش هات پا میکنی  شبها مسواک میزنی و عاشق این کاری  و این ماه از دستشویی  رفتنت خیلی راضی هستم و کاملا درک کردی و وقتی لازم بری صدا میکنی مامان آدا جیش است بدو بدو  دوچرخه سواری یاد گرفتی  کمتر خونه رو کثیف میکنی و تو جمع کردن خونه و اسباب بازیهای حسابی کمک میکنی مخصوصا  قتل جاروبرقی میبینی سریع میای جمع میکنی  وقتی رانندگی میکنم دیگه جلوی نمیای و مثل یه...
3 مهر 1394

24 ماهگی مرداد 94

حرف زدن دخترکم بیشتر شده  دیگه سه کلمه نمیگی و بیشتر حرف میزنی و حسابی داری خودتو تو دل همه جا میکنی  اصلا خجالتی نیستی اما برای چند ثانیه کمی غریبی میکنی خیلی کارها رو تقلید میکی مثل نشتن و ایستادن با حرف زدنمون  از بازیهای که خیلی دوست داری  اینکه مثلا رنگ زرد نشون بدیم بگی این آبی نیست و بعد بگردی آبی پیدا کنی یا رو چند تا جعبه بازیت عکس حیوانات است که بلدی  و فیل  نشون بدی بگی این ابس یعنی اسب نیست  این فیل است و در آخر برای خودت دست میزنی  یا وسایل قایم کنی من پیدا کنم  وقتی میپرسم کجاست سریع  جا شون بهم نشون میدی  وقتی کار خوبی میکنی مثل تمیز کردن و کارهای دیگه که ازت...
11 مرداد 1394

23 ماهگی تیر ماه 94

 30 تیر به کیف میگی بیت  جمله گفتنت بهتر شده  و بقیه هم بهتر میفهمن چی میگی مثل دست آدا درد سر میز مامانی یعنی سرت خورده به میز مامانی وقتی باهات انگلیسی حرف میزنم میخندی و کلمه Yes no  ok رو یاد گرفت دست آدا موند یعنی باید شسته بشه این موند  و تقریبا تو این سبکها البته با سه کلمه  و کلمه های که گفتنش خیلی جالبه  مثل: سس که میگی اوس کیف =بیت افتاد =اوتادس توپ =بوت  عینک =عینه  خیس =ایس  خامه = آمه سیب = ایب  لاک = آک  تاب =آب بازی  یخ =اکخ    یک دو سه رو هم میگی یک دو ده   تایمی از روز رو صرف  نقاشی کردن میکنی ...
31 تير 1394

رفتن به پارک چمران

امروز 30 تیر برای اولین بار رفتیم پارک چمران  تا آب دیدی دویدی سمتش و خودتو حسابی کثیف کردی  کلی ذوق میکردی و دوست داشتی سراغ وسیله های بازی بری  امروز واقعا هیجان تو  چشمان نازت دیدم   برای اولین بار سوار چرخ و فلک شدی البته با عمه زهرا و عمه زهره مامانی جرات نکرد سوار بشه بعدش هم از بغل عمه پایین نمی اومدی  آخر شب هم متاسفانه افتادی تو گل کمی ترسیدی شایدم از اینکه گلی شدی دوست نداشتی  ...
31 تير 1394