آدرینا آدرینا ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

دختر زیباروی خورشید

23 ماهگی تیر ماه 94

 30 تیر به کیف میگی بیت  جمله گفتنت بهتر شده  و بقیه هم بهتر میفهمن چی میگی مثل دست آدا درد سر میز مامانی یعنی سرت خورده به میز مامانی وقتی باهات انگلیسی حرف میزنم میخندی و کلمه Yes no  ok رو یاد گرفت دست آدا موند یعنی باید شسته بشه این موند  و تقریبا تو این سبکها البته با سه کلمه  و کلمه های که گفتنش خیلی جالبه  مثل: سس که میگی اوس کیف =بیت افتاد =اوتادس توپ =بوت  عینک =عینه  خیس =ایس  خامه = آمه سیب = ایب  لاک = آک  تاب =آب بازی  یخ =اکخ    یک دو سه رو هم میگی یک دو ده   تایمی از روز رو صرف  نقاشی کردن میکنی ...
31 تير 1394

رفتن به پارک چمران

امروز 30 تیر برای اولین بار رفتیم پارک چمران  تا آب دیدی دویدی سمتش و خودتو حسابی کثیف کردی  کلی ذوق میکردی و دوست داشتی سراغ وسیله های بازی بری  امروز واقعا هیجان تو  چشمان نازت دیدم   برای اولین بار سوار چرخ و فلک شدی البته با عمه زهرا و عمه زهره مامانی جرات نکرد سوار بشه بعدش هم از بغل عمه پایین نمی اومدی  آخر شب هم متاسفانه افتادی تو گل کمی ترسیدی شایدم از اینکه گلی شدی دوست نداشتی  ...
31 تير 1394

22 ماهگی خرداد 94

ااین روزها به پستونک وابسته شدی و هر وقت بلند میشی میگی می می  حتی طی روز هم دوست داری بخوری  منم تصمیم گرفتم پستونک ازت بگیرم تا  وابسته تر نشی و روز 16 خرداد این تصمیم عملی شد  صبح که میمی رو خواستی من تو اب لیمو  زدم و بهت دادم  تو هم گفتی ترش  بشور وبعد خودت شستی و دوباره خوردی و گفتی به به  قیافه مامان      نزدیکای  ظهر دوباره خواستی  و من این ترفند مجددا اجرا کردم و دوباره شما درخواست کردی بشورم و من شستم و دوباره زدم تو آبلیمو  و بهت دادم  دوباره گفتی ترش  منم گفتم شما بزرگ شدی و میمی هم ترش شده و اخی  دیگه نمیشه خورد حالا چیکار...
18 خرداد 1394

21 ماهگی اردیبهشت 94

اوایل اردیبهشت کلمه  مرسی یاد گرفتی و هر کی هر چیزی میداد میگفتی مرسی و همه ذوق میکردن  دایره لغاتت  خیلی بیشتر شده  و بعضی کلمات مثل گل با لهجه ترکی میگی  کفشات و لباساتو خودت بپوشی  حتی غذا خوردنت هم دوست داری خودت بخوری  بستنی دوست نداری بخوری فقط روکش کاکائو  کیم و مگنم  و بستنی حصیری رو میخوری هر  چیز سرد و گرم دوست نداری وقتی ازت میخوام وسایلت جمع کنی اینکار میکنی و من خیلی ذوق میکنم  تو کارهای خونه مثل لباس شستن و پهن کردن و جاروبرقی و ظرف شستن خیلی دوست داری کمک کنی و چون نمیتونی کامل حرف بزنی با داد میگی آدا یعنی آدرینا انجام بده مرسی دختر زرنگ من  شیطنتت &nbs...
8 خرداد 1394

20 ماهگی و شروع سال 94 و دومین سفر آدرینا گلی

وارد بیستمین  ماه زندگیت شدی مبارکه  و شروعش با سال نو یعنی سال 94 بود  سال نوت مبارک دختر نازم  امسال سال نو رو متفاوت شروع کردیم  هم برای من و بابای  هم برای تو خوشگلم  شروع سال نو بین ابرها تو آسمان بود ،ساعت 2 شب با صدای خلبان که تبریک سال جدید میگفت بیدار شدیم  دومین سفرت هم سفر به مالزی و سنگاپور بود که همراه مامان گوهر بودیم و خیلی خوش گذشت و شما هم حسابی شیطونی میکردی از قبل سفر بگم و در فرودگاه که حسابی بازی کردی حتی یه لحظه گمت هم کردیم  چون همش در حال دویدن بودی از اینکه تو همچین جایی و بین این همه آدم بودی خیلی ذوق میکردی یا کالسکه رو میخواستی یا کیف من و مامان گوهر ...
31 فروردين 1394

19 ماهگی اسفند 93

تاریخ سوم اسفند ساعت 8 شب وقتی بابایی داشت با شما بازی میکرد  و شما کلی داشتی میخندیدی متوجه شد دندون های آسیاب بالایی شما در اومده اول فکر کرد اما بعد که من دست زدم دیدم دندون کلی ذوق کردیم   شاید چون بابا برای اولین بار فهمید جالب بود  هنوز قد و وزنت خوب نیست یا شاید من خیلی حساس شدم چون دکترا میگن مشکلی نیست  کلی بزرگ شدی و خانوم و حسابی حرف گوش کن  5 اسفند ساعت یک ربع به نه واکسن 18 ماهگیت  رو زدی . وقتی رفتیم داخل اتاق و خانم پرستار داشت واکسن آماده میکرد شما میگفتی جیز  بغل بابای نشسته بودی  اولین واکسن به دست راستت  زدن و شما گریه میکردی و میگفتی جیزه زمانی که میخواستم روی تخ...
15 اسفند 1393

18 ماهگی(بهمن93)

روز اول بهمن بعدظهر رفتیم پارک حسابی خوش گذشت کلی بازی کردی اصلا فکر نمی کردم بمونه و باری کنی اما قشنگ داشتی بازی میکردی و من خیلی لذت بردم   قد و وزنت در تاریخ سوم بهمن  قد 80 وزن 10600 این روزا وقتی میخوایم بیرون بریم مرتب میگی دد بعد میری لباسهات میاری که بپوشونم که بری دیگه فرار نمیکنی البته نه همیشه بعد با همه چیز خداحافظی  میکنی  عروسک ساعت  آینه نردبون و ... یا حتی جایی وارد  باشیم به همه جیز و همه کس سلام میکنی  آینه میز نی نی آب  مثلا میگی آینه و دستات به علامت  بابای بالا میاری    24 بهمن  سال فوت پدربزرگ  بابایی بود و ما رفتیم بهشت زهرا شما عاش...
30 بهمن 1393