آدرینا آدرینا ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

دختر زیباروی خورشید

19 ماهگی اسفند 93

1393/12/15 0:49
نویسنده : مامان نسرین
147 بازدید
اشتراک گذاری

تاریخ سوم اسفند ساعت 8 شب وقتی بابایی داشت با شما بازی میکرد  و شما کلی داشتی میخندیدی متوجه شد دندون های آسیاب بالایی شما در اومده اول فکر کرد اما بعد که من دست زدم دیدم دندون کلی ذوق کردیم  نیشخند

شاید چون بابا برای اولین بار فهمید جالب بود 

هنوز قد و وزنت خوب نیست یا شاید من خیلی حساس شدم چون دکترا میگن مشکلی نیست متفکر

کلی بزرگ شدی و خانوم و حسابی حرف گوش کن ماچ

5 اسفند ساعت یک ربع به نه واکسن 18 ماهگیت  رو زدی . وقتی رفتیم داخل اتاق و خانم پرستار داشت واکسن آماده میکرد شما میگفتی جیز 

بغل بابای نشسته بودی 

اولین واکسن به دست راستت  زدن و شما گریه میکردی و میگفتی جیزه زمانی که میخواستم روی تخت بخوابونیم  برای زدن واکسن روی پا نمیزاشتی  و گریه میکردیگریه

واکسن دوم روی پای چپ زدیم 

و در نهایت چند قطره فلج اطفال 

یه چند دقیقه گریه کردی اما بعد آروم شدی و برگشتیم خونه

وقتی رسیدیم خونه خوابیدی من منتظر بودم بیدارشی و  درد پاهات شروع بشه یا لنگان لنگان راه بری اما برعکس اون چیزی بود که فکر میکردم و حسابی داشتی بازی میکردی مامان جون و خاله هم آمده بودن کمک من اما اونا هم شوکه  بودن 

شما همش از نردبون  بالا می رفتی و بدو بدو بازی میکردیتعجب

تا اینکه ساعت چهار بعدظهر چند دقیقه  ای نشستی و میوه خوردی وقتی خواستی بلند شی پاهات درد گرفت و نمیتونستی  پاهات رو زمین بزاریناراحت

مامان جون برد شما رو بخوابونه  وقتی اومد بیرون میگفت آدرینا تکرار میکرد پا درد و مفهوم درد فهمیدی 

به خاطر درد پاهات نتونستی  بخوابی و زود بیدار شدی 

منم طبق گفته خاله پریا دیگه نزاشتم  پاهات ثابت بمونه و همش راه میرفت چون وقتی در حرکت بودی دردش گویا کمتر بود 

شب کمی تب کردی اومدم دما سنج بزارم اما نزاشتی  و هی میگفتی جیزه ، گریه میکردی و اشک میرختی  به حدی بود که اجازه نمیدادی  نزدیکت  بشم و بابا با صدای کریه شما و فریاد من که ترسیده بودم بیدار شد و شما رفتی بغل بابایی و چند دقیقه بعد آروم شدی

من اول نفهمیدم به خاطر تب سنجه ناراحت

فرداش درد پاهات کمتر بود بهتر راه میرفت یه شب کاملا خوب شدی لبخند

راستی هنوز خاطره واکسن یادته  با اینکه الان 9 روزه گذشته صبح ها که بلند میشی پاهات ناز میکنی و میگی جیز ناراحت

و اگه کسی ازت بپرسه چی شده دستاتو  رو پاهات میزاری  و میگی آمپول  جیز

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)