آدرینا آدرینا ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

دختر زیباروی خورشید

24 ماهگی مرداد 94

1394/5/11 19:32
نویسنده : مامان نسرین
147 بازدید
اشتراک گذاری

حرف زدن دخترکم بیشتر شده  دیگه سه کلمه نمیگی و بیشتر حرف میزنی و حسابی داری خودتو تو دل همه جا میکنی 

اصلا خجالتی نیستی اما برای چند ثانیه کمی غریبی میکنی

خیلی کارها رو تقلید میکی

مثل نشتن و ایستادن با حرف زدنمون 

از بازیهای که خیلی دوست داری  اینکه مثلا رنگ زرد نشون بدیم بگی این آبی نیست و بعد بگردی آبی پیدا کنی یا رو چند تا جعبه بازیت عکس حیوانات است که بلدی  و فیل  نشون بدی بگی این ابس یعنی اسب نیست  این فیل است و در آخر برای خودت دست میزنی 

یا وسایل قایم کنی من پیدا کنم 

وقتی میپرسم کجاست سریع  جا شون بهم نشون میدی 

وقتی کار خوبی میکنی مثل تمیز کردن و کارهای دیگه که ازت میخوایم و شما انجام میدی  برای خودت دست میزنی و من و بابا رو صدا میکنی تا برات دست بزنیم 

 

10 مرداد بابا رو من با اسم صدا کردم و تو هم با اسم صدا کردیهیپنوتیزم

هنوزم گاهی پوشک میکنم چون یه وقتایی نمیگی اکثرا بیرون میریم ولی بعضی وقتا خشک هستی 

اگه بریم بیرون خودت لباست انتخاب میکنی یعنی این کار دوست داری و اگه بگم بیا لباست عوض کنیم میگی آدا لباس داره همون لباس خونه رو که تنته  نشون میدی و میگی 

 گاهی با بچه ها خوب بازی میکنی و گاهی نه شاید انتظار زیادی دارم ولی میدونم یه روزی خوب بازی خواهی کرد بدون دعوا 

یاد گرفتی بابا رو بابا انس  anas صدا  کنی الان ما مامان ننیس  و بابا انس هستیمنیشخند

17 مرداد با هم رفتیم حیاط تا با کامران  پسر 6 ساله همسایه بازی کنی  و چند بار خوردی زمین اما گریه نکردی این اخلاقت خیلی دوست دار، اما چند باری قهر کردی که من تعجب کردم که از کجا یاد گرفتی 

باید راهی برای این که قهر نکنی پیدا کنم متفکر

وقتی برگشتیم خونه مثل همیشه کفش ها  رو خ استی خودت تو جا کفشی بزاری و موقع بستن در دستت موند لای در و متاسفانه انگشتت کبود شد و گریه کردی گریه

برای اینکه تو صندلی غذای خودت بشینی بابا بهت توضیح داد هر کی یه صندلی داره و تو هم قبول کردی تو صندلی خودت بشینی الان چند روزه وقتی میبینی  رو صندلی بابا نشستم بلندم میکنی و میگی این چن بابا انس پاشو نیشخند

 گاهی موقع خواب سخت میخوابی ثلاث امروز 17 مرداد که 40 دقیقه طول کشید تا بخوابی چهار بار برای دستشویی رفتن بلند شدی که یکیش الکی بود 

یه باری برای آب خواستن 

چند بارم چشم های من باز میکرد و دالی  میکردی

یا الکی حرف میزدی میگفتی بابا نیست  یا لی لی حوضک دوست داشتی بخونم و ... 

آخرم برای خودت لالایی خوندی و البته با آهنگ 

میگفتی آدا یایا  مامان یایا و دست هاتو به علامت لالایی کردن رو خودت میزدی قهقهه

وقتی  دست رو موهات میکشیدم  میگفتی مامان دست موی آدا  جون نهخنثی

25 مرداد روز دختر 

اول از همه روزت مبارک 

برات کیک خریدم و سه تایی یه جشن کوچولو گرفتیم

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)