25 ماهگی شهریور 94
این روزها حسابی بزرگ شدی و حرف گوش کن و فهمیده
وقتی برای کاری که میخوام منع کنم اگه دلیل قانع کننده داشته باشم دیگه انجام نمیدی
حسابی مستقل شدی برای بیرون رفتن حسابی ذوق میکنی و خودت کارهاتو انجام میدی لباس انتخاب میکنی و کفش هات پا میکنی
شبها مسواک میزنی و عاشق این کاری و این ماه از دستشویی رفتنت خیلی راضی هستم و کاملا درک کردی و وقتی لازم بری صدا میکنی مامان آدا جیش است بدو بدو
دوچرخه سواری یاد گرفتی
کمتر خونه رو کثیف میکنی و تو جمع کردن خونه و اسباب بازیهای حسابی کمک میکنی مخصوصا قتل جاروبرقی میبینی سریع میای جمع میکنی
وقتی رانندگی میکنم دیگه جلوی نمیای و مثل یه دختر خوب تو صندلی ماشین خودت عقب پیشینی و بیرون نگاه میکنی
ولی هنوز کمی شیطون هستی
اواخر شهریور تشک مبلها رو جلوی اشپزخونه ریختی و از روی آنها بالا رفتی و رو اپن ایستاده
تبلیغات تلوزیون دوست داری مخصوصا تبلیغات مداد رنگی برات ضبط کردم و مدام تکرار میکنی
هنوز غذا خوب نمیخوره و شبها گاهی اتاق خودمون میای
از دکتر رفتن واهمه داری و وقتی اداره برق رفتیم فکر کردی مطب دکتر و داخل نمیرفتی میگفتی آدا دکتر دوس نه
آزمایش دوسالگی ات خداروشکر خوب بود اما فقط ترس دکتر رفتن و آمپول زدن به همراه داشت
هنوز عکس تولد دوسالگیت نگرفتم چون یه جا بند نمیشی عکس بگیریم