27 ماهگي آبان ٩٤

به خاله سارا ادام بادام ميگي 

گاهي ما رو به اسم صدا ميكني و كامل هم ميگي حسن و نسرين ديگه انس و ننيس نميگي اما اگه بخوابي مامان و بابا اولش بگي نميتوني اسم كامل بگي 

كاملا حرف ميزني و جمله ميگي 

الان ديگه رنگها رو كاملا بلدي و قهوه اي و قرمز و هم درست ميگي 

حرف گوش كن و منطقي هستي 

ظرف ميشوري و كلا از كار كردن لذت ميبري. 

عاشق صحبت كردن با تلفن هستي هركي  زنگ بزنه ميپرسي كي بود و اسم كسايي كه ميشناسي ميگي و گاهي هم اصرار داري صحبت كني 

اما تلفن هركي زنگ بخوره جواب نميدي و براي صاحب تلفن ميبري 

تقريبا اگه هوا خوب باشه پارك ميري از بازي تو پارك خيلي لذت ميبري اما گاهي بايد كلي باهات صحبت كنم  تا قبول كني بياي از پارك بيرون و با پارك خداحافظي كني 

اكثر روزها حموم رنگ بازي ميكنيم و اخرش خودت حموم ميشوري 

اصلا خجالتي نيستي و وقتي تو محيط جديد قرار ميگيري باز شيطوني ميكني 

مثل خونه خانم خلج كه رفتيم كلي رو مبل پريدي و شيطوني كردي و تو اناقشون ميرفتي 

موقع خريد ميوه  بايد شماهم همكاري كن و نايلون بگيري گاهي هم خودت ميريزي اينم بگم گاهي هم ناخونك ميزني

دقيقا بعد تولد دوسالگي از بالش استفاده ميكني 

جايي ميريم يكي دو تا اسباب بازي يا عروسك با خودت مياري 

سه تا شعر ياد گرفتي 

و برنامه شعر به زبان انگليسي علاقه داري  ولي تو خونه نوبتي كرديم و تو هم خوب رعايت ميكني 

اكثر با پشتي ها مبل ميخواي برات خونه درست كنم و عروسك هاتو داخلش ميبر ي و خيلي دوست داري 

تقليد كردن ياد گرفتي يعني رفتار و كفتار اطرافيان خيلي سريع انجام ميدي 

بابا كلمه و مفهموم   كمك  بهت ياد داده و براي هر كاري ميگي كمك كمك و ميخواي كمك كني